سکوت شب

اسمش رومینا بود ...

سکوت شب

اسمش رومینا بود ...

خاطره نویسی 2

امروز دیگه امتحانام تموم شد


دلم واسه بچه های دانشگامون تنگ میشه

تا یک ماه دیگه نمیبینمشون


مخصوصا واسه ممل و عاطی

الهی بگردم

اوناهم ناراحت بودن

والا ...


خدایا همه ی جووونایی که عاشق همدیگه هستنو قصدشون ازدواجه به خوبی و خوشی و سلامتی به هم برسونشون

این ممل و عاطیه ماهم داستانی دارن واسه خودشون

ایشالا به هم برسنو خوشبخت بشن



نمره هام اومده

وقتی دیدم عالی بودن

همشون بالای 15 گرفتم

جز یکی که افتادم


سه تا دو واحدی هم شدم 20 و 19 و 17


خوشحالم که این ترم خوب درس خوندمو خوب نمره گرفتم

کلی رو معدل کل تاثیر میزاره

والا ...


دلم برای دریای شمال تنگ شده

برای ویلامون

برای ساحلمون

برای سگ ولگردی که وقتی میدید اومدیم سریع خودشو برامون لوس میکرد که بهش غذا بدیم

برای حلزون های روی تنه ی درختامون

برای فضای سبز سمت راست ویلامون که معلوم نیست صاحب زمین کدوم قبرستونی رفته نمیاد تکلیف زمینشو روشن کنه

برای ویلای سمت چپمون که نصفش رفته زیره آب دریا و اگر آب همینطوری بیاد جلو ویلای ماهم میره زیر آبو  الفاتحه

دلم برای صدای موج آب تنگ شده

دلم برای سر صبحش تنگ شده که به عشق طلوع خورشید از خوابو رویا میزدم تا صحنه به این قشنگی رو از دست ندم


دلم برای شمال خیلی خیلی تنگ شده

کاش دوباره فرصتی پیش بیاد بریم

حالو هوای هیچکدوممون خوب نیست

نه من

نه میلاد

نه مامان

نه بابا


وقتی حرف شمالو میکشم وسط مامان اخم میکنه و میگه پس عمه ی من اسباب کشی کنه

میگم هنوز که این خونمونو نفروختیم که ترس اینو داشته باشیم که مالک جدید بیرونمون میکنه

وقتی خوب خوش گذروندیم

برگردیم مشهد اسباب کشی کنیم بعد خونه رو سر فرصت بفروشیم


مامان میگه شاید تو از این خونه خوشت بیاد

ولی من متنفرم

یک ثانیه هم نمیتونم توش تحمل کنم

فقط میخوام هرچه سریعتر فرار کنم


خب راستم میگه بیچاره

منم زیاد از این خونه خوشم نمیاد

مخصوصا خونه ای که طبقه ی بالاش دشمنت میشینه

والا ...


ولی خب شمال هم خوبه

روحیه هممون میاره سرجاش

امتحانای من تموم شده

میلادم دانشگاش یک ماه دیگه شروع میشه

پس بهترین وقته واسه اینکه بریم شمال

یک آب و هوای حسابی عوض کنیمو خودمونو بسازیم


ولی فکر نکنم خانواده ی محترم قبول کنن



وقتی اسم اسباب کشی میاد وسط تمام بدنم میلرزه


با خودم میگم این همه عروسک و وسایل اتاقمو کجا جا بدم

مگه مامان میزاره با خودم ببرم خونه ی جدید

هی به سرم میزنه تمام عروسکامو هدیه کنم به بچه های سرطانی

ولی بعد پشیمون میشم

میگم هرکدوم از اینا برام یک خاطره است

یک هدیه است

چه جوری هدیه کنمشون

والا ...


خدا به داد برسه



کاغذ دیواری که واسه اتاق جدیدم سفارش دادم خیلی نازه

زمینه کرم داره ولی روش گل شقایق بزرگ برجسته داره که قرمزی گل خودشو میکنه


بی نهایت کاغذ دیواریمو دوست دارم

خدا کنه وقتی میان میزنن خوشگل بشه و اتاقمو بزرگ نشون بده


باورتون میشه برا اولین باره میخوام زندگی آپارتمان نشینی رو تجربه کنم

از وقتی به دنیا اومدم توی یک خونه ی ویلایی بزرگ شدمو زندگی کردم

الان میرم تو یک خونه ای که همسایه بالا و پایین داریم


به نظرتون میتونیم با اونا خوب باشیم ؟؟

دوست بشیم ؟؟


چقدر خوبه دیگه خونه ویلایی نیست

چقدر دعا دعامیکردم بابا خونه ویلایی خوب پیدا نکنه

تا تنها نباشیم

تا همسایه داشته باشیم

تا خونمون آسانسور داشته باشه

باورتون میشه تو عشق آسانسور داشتم جون میدادم

عاشق این بودم که خونمون آسانسور داشته باشه که روزی هزار بار برم بالا و بیام پایین

والا ...


دیگه متنفرم از هرچی خونه ی ویلایی 

والا ...

و خداروشکر به همه ی آرزوهام رسیدم



خدا کنه همسایه هامونو دوست داشته باشم


همسایه بالاییمون 4 تا دختر داره

دوتا از دختراش باهم دوقولو هستن

مامان دیدشون

ولی من ندیدمشون

میگه به قدری نازن که بیا و ببین

14 سالشونه

مامان میگه مریم ازون دخترایی که ببینیشون میخوای بخوریشون فقط


میگم دختر همسن من نداره ؟

میگه نمیدونم یکیشون که ازدواج کرده اون یکی دیگه رو نمیدونم چند سالشه


طبقه پایینی هم نمیدونم چه خبره و کیا زندگی میکنن



به هر حال دعا کنید همسایه های خوبی داشته باشیم


وقتی رفتیم خونه ی جدید

همسایه های جدیدمون براتون معرفی میکنم

از تمام خونمونم عکس میگیرمو میزارم


فعلا

بوس بوس

خاطره نویسی 1

بازم یک خونه ی جدید

چقدر خوبه

چقدر حال میده


بازم خودمو تنهایی


دیگه خاطرم جمه نامحرمی نیس

والا ...




فردا آخرین امتحان این ترمه

حس خوندن دوباره نیس

همونایی که خوندم بسه دیگه

نمره رو میارم



ناراحتم که فردا روز اخریه که عاطی و ممل میبینم

دیگه میره تا یک ماه دیگه تا ببینمشون


البته شاید همایش های دانشگاه فردوسی رفتمو دوباره این دوتا دیووونه ی خودمو

که عاشقشونم دیدم

ولی اونم فکر نکنم


آخه از هفته ی دیگه باید وسایلامون جمع کنیم


اول اسفند خونه ی جدیدمون بهمون تحویل میدن

ثانیه شماری میکنم که برم اونجا و این خونه ی لعنتی رو ترک کنم


خیلی ها که بیست سال توی یک خونه زندگی کنی و بزرگ بشی و ....


تو این خونه خاطره های تلخ و شیرین زیاد دارم

ولی دوست دارم هرچه سریع تر ترکش کنم

برم جایی که برام جدیده

هیجان اوره

تازه است


هنوز اتاقمو انتخاب نکردم

خیلی سخته بین 4 تا اتاق خواب یکی رو انتخاب کنی

خواب مستر که مال مهرداد و آرزوست مثل همیشه

میمونه اون سه تا خواب که سرویس نداره

که فکر کنم اونی مال من بشه که از همه بزرگتره

اخه سرویس خوابی که سفارش دادم مثل همیشه دو نفره است

باید اتاق بزرگ باشه تا توش جا بشه

جدا از سرویس خواب

کتابخونه و میز کامپیوترمم باید توش جا بشه


دوست دارم هرچی سریعتر برم تو خونه ی جدیدو اتاقمو بچینمو عکساشو بزارم اینجا


عاشق سرویس خوابیم که سفارش دادم

خیلی نازو خوشگله

مخصوصا آینه دراورش


قراره تمام اتاقم طرح چوب باشه با پرده و روتختی قرمز

فکر کنم اتاقم جیگر بشه حــــــــــــــــــســــــــــــــــــــابــــــــــــــــــی

والا ...


مهران و آیدا پنجشنبه میان مشهد

واسه دست بوسی مامان و بابا

خدا کنه همه چیز به خوبی و خوشی بگذره



دلم هوای بهاری کرده با پفک ذرت نمکی

والا...