سکوت شب

اسمش رومینا بود ...

سکوت شب

اسمش رومینا بود ...

خاطره نویسی 1

بازم یک خونه ی جدید

چقدر خوبه

چقدر حال میده


بازم خودمو تنهایی


دیگه خاطرم جمه نامحرمی نیس

والا ...




فردا آخرین امتحان این ترمه

حس خوندن دوباره نیس

همونایی که خوندم بسه دیگه

نمره رو میارم



ناراحتم که فردا روز اخریه که عاطی و ممل میبینم

دیگه میره تا یک ماه دیگه تا ببینمشون


البته شاید همایش های دانشگاه فردوسی رفتمو دوباره این دوتا دیووونه ی خودمو

که عاشقشونم دیدم

ولی اونم فکر نکنم


آخه از هفته ی دیگه باید وسایلامون جمع کنیم


اول اسفند خونه ی جدیدمون بهمون تحویل میدن

ثانیه شماری میکنم که برم اونجا و این خونه ی لعنتی رو ترک کنم


خیلی ها که بیست سال توی یک خونه زندگی کنی و بزرگ بشی و ....


تو این خونه خاطره های تلخ و شیرین زیاد دارم

ولی دوست دارم هرچه سریع تر ترکش کنم

برم جایی که برام جدیده

هیجان اوره

تازه است


هنوز اتاقمو انتخاب نکردم

خیلی سخته بین 4 تا اتاق خواب یکی رو انتخاب کنی

خواب مستر که مال مهرداد و آرزوست مثل همیشه

میمونه اون سه تا خواب که سرویس نداره

که فکر کنم اونی مال من بشه که از همه بزرگتره

اخه سرویس خوابی که سفارش دادم مثل همیشه دو نفره است

باید اتاق بزرگ باشه تا توش جا بشه

جدا از سرویس خواب

کتابخونه و میز کامپیوترمم باید توش جا بشه


دوست دارم هرچی سریعتر برم تو خونه ی جدیدو اتاقمو بچینمو عکساشو بزارم اینجا


عاشق سرویس خوابیم که سفارش دادم

خیلی نازو خوشگله

مخصوصا آینه دراورش


قراره تمام اتاقم طرح چوب باشه با پرده و روتختی قرمز

فکر کنم اتاقم جیگر بشه حــــــــــــــــــســــــــــــــــــــابــــــــــــــــــی

والا ...


مهران و آیدا پنجشنبه میان مشهد

واسه دست بوسی مامان و بابا

خدا کنه همه چیز به خوبی و خوشی بگذره



دلم هوای بهاری کرده با پفک ذرت نمکی

والا...

نظرات 2 + ارسال نظر
مهتاب یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ب.ظ

به به ... خونه نو مبارک ...

خیلی خوشحالم که دوباره شروع به نوشتن کردی عزیز دلم ...

دلم واسه نوشته های قشنگ و بیریات یه ذره شده بود مهربونم...

راستی شوهر خواهرت یه راهکار پیدا کرد که بعدا به خودت می گم برای رهایی از اون مزاحم سیریش...

رومینا...عاشقتــــــــــــــــم با صدای جیــغ !!!مثه همیشه

عاشقتم مهتاب
با صدای جیغ
با صدای فریاد
با صدای هرچی که تو بگی


بگو ببینم این شوهر خواهر چه نقشه ای برای این خواهر کشیده است

دلمان میخواهد بدانیم
والا ...

مهشید دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ق.ظ http://www.tasnifesabz.blogfa.com

سلام رومینایی
چه عجب یادمون کردی
ممنون که منو محرم دونستی
تو این مدت ۱۰۰ دفعه رفتم وبت اما....
مواظب خودت باش

عزیزمی مهشیدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد