سکوت شب

اسمش رومینا بود ...

سکوت شب

اسمش رومینا بود ...

شب جمعه

امشب خوشحالم

به ظاهر خوشحالم

دست خودمم نیست

ولی خوشحالم



داشتمم با خوشحالیم حال میکردم که اومد و زد تو ذوقم


بیخیال ...




داریم کم کم وسایلارو جمع میکنیم تا ادماده ی رفتن بشیم


مهران و آیدا هم به سلامتی اومدن و رفتن 

و همه چیز به خوبی پیش رفت


دلم برای مهرداد و آرزو یک ذره شده 



خوشحالم

در کل خیلی خوشحالم

همه چیز طبق میلم داره پیش میره


همه چیزه همه چیز


فقط یک چیزی این وسط نامیزونه که اونم درست میشه ایشالا


خدایا دوستت دارم

خیلی زیاد


ممنونم عزیزم

بابت همه ی نعمتات ازت ممنونم مهربونم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد