سکوت شب

اسمش رومینا بود ...

سکوت شب

اسمش رومینا بود ...

خسته ام



امروزم مثل همه ی روزا گذشت

و دلم ...



نمیدونم چه اعتیادی که به این اینترنت نکبت پیدا کردم


خسته ام

خیلی خسته


از چیزایی که واقعا دیگه دارن خستم میکنن


دلم میخواد برم روی یک کوه بلند جیغ بزنم

اینقدر جیغ بزنم تا مزه ی خون برسه به گلوم

ادامه مطلب ...

بارون میخواهم

این روزها چقدر زود میگذرد

سپیدی را در وجودم حس میکنم



دلم یک هوای بارونی میخواد

ولی نه با یار

نه با چتر

تنهای تنها


دلم تنهایی صد ساله میخواد

خودمو خودم

و صدای ریختن بارون

ادامه مطلب ...

یادش بخیر

یادش بخیر


یاد تمام نوشته های پیشینم بخیر



چه ذوقی داشتم برای آپ کردن تک تک وبلاگ هام



دلم کمی آرامش میخواهد ...




پست قبلی برای تولد رها آرزو کرده بودم

وچه زود در سال جدید آرزویم تکامل یافت


راست است که میگویند آرزوهایتان را در تکه کاغذی هک کنید